محل تبلیغات شما



چقد قشنگ!

حالا من که کل کارم با اینترنت چت کردن و سرچ سرگرمی بود و فیلم و آهنگ دانلود کردن و دیدن کلیپهای اینستا!

حالا من که هنوز اینترن نشدم سرچ های مهم سر کشیکام داشته باشم!

حالا من که کار اینترنتی راه ننداختم نون شبم وابسته به اینترنت باشه!

ولی خدایی با خودشون چی فک کردن که اینترنت رو قط کردن بعدم که وصل کردن حتی یه سرچ ساده توو گوگل نمیشد کرد!

اگه اینجا بدتر از کره شمالی نباشه بهتر هم نیست!

همیشه دلم میخواست توو ژاپن زندگی میکردم؛ مسئولین سر تاخیر مترو ازم عذرخواهی میکردن، مرگم بخاطر زیاد کار کردن افتخار می‌بود، همه خبر ها رو راست و حسینی بهم میگفتن و معتقد بودن من به عنوان عوام حق دارم از حقیقت آگاه باشم! اینقدر بهم میگفتن تو میتونی که در عین ناتوانی بتونم، اینقدر امکانات مادی و معنوی در اختیارم قرار میدادن که بتونم ایده هامو به حقیقت تبدیل کنم!

ولی متأسفانه من متولد یه دهکوره توو ایرانم و تا دیروز آرزوم بود بتونم یه پراید مدل 80 بخرم و توو سرما سر درس خوندن با همکلاسی پسرم نخواد سگ لرزه بزنم توو سرما یا برم توو کافه بشینم و تا دسته بشینه بهم و از عطر سیگار ملت استشمام کنم و الان همون آرزو هم دیگه ندارم چون اگه اون پراید قراضه هم داشته باشم دیگه باید کلیه هامو بفروشم خرج بنزینش بدم! الان فقط میتونم حسرت حال همه آدمایی رو بخورم که جایی فراتر از مرزهای ایران زندگی میکنن!

فردوسی دلش خوش بود که می‌گفت چو ایران نباشد تن من مباد! البته که ما هرجا بریم ترک پیشونیمون نوشته ایرانی و همه جا شهروند درجه دوی بدبختی بیشتر نیستیم.

 

 

 

 

 

 

اوج ناامیدی یک امیدمند


در چشمانم گاهی موج میشكند و از ساحل پلك هایم رود كوچكی جاری میگردد؛ رودی كه سرچشمه اش دریاست یقینا آب شور دارد.

در دستانم گاهی قلم میلرزد و دل نازكش را بر نرمی سخت كاغذ میساید تا نقشی از دل بوسه ای ماندگار بر لبان كاغذ زند.

در دلم اما هوا سخت طوفانیست.

گاهی طوفان شن و گاهی برف و بوران.

با خودم میگویم شاید اگر من خودم بودم آرامشی پایدار بر سرزمین قلبم حاكم می بود اما افسوس كه من هرگز خودم را زیستن را تجربه نكرده ام كه بخواهم بگویم چه میشد اگر خودم میبودم!

ای كاش روزی فرارسد كه من و جهان من به سوگ دنیای ترس و احتیاط و غم و دل زدگی بنشینیم و چون هندیان رخت سفید بر تن كنیم و همچو ایرانیان حجله از برای این جوان ناكام بندیم و چون مردمان مالاگاسكای ماداگاسكار با جنازه اش برقصیم

 

 

 

 

آیدی پیج اینستای من @zahra_hsn1996 هست. اگه خواستین فالوم كنین آیدیتونو برام بفرستین چون من ریكوست كسی كه نشناسمو قبول نمیكنم.

و این كه من هیچ جایی جز اینجا خود خود خودم نیستم


سلام

امشب دلم وبگردی كشیده بود

وب بعضیا رو خوندم و دیدم خداااااااا ما داریم به كجا میریم؟!

آقاااااااااا چرا اینقد همتون دپ شدین یهویی؟!

یكی یخه ی خدا رو چسبیده یكی خلق خدا!

یكی خودشو مقصر میدونه یكی زمینو یكی زمانو یكی بغل دستیش!

البته ناگفته نماند بعضیا هنوزم دنبال مقصرن!

بعضیا از بعضیا متنفرن!

بعضیا به ته خط رسیدن درصورتی كه هنوز سر خط دارن درجا میزنن تا گرم شن!

بعضیا شكست خوردن درصورتی كه هنوز نبردی صورت نگرفته!

بسه دوستان جان بسه

غر زدن شما رو به جایی نمیرسونه فقط وقت و انرژیتونو تلف میكنه!

از این به بعد هروقت خواستین دنبال مقصر بگردین مقصر منم نمیخواد دنبالم بگردین خب حالا كه پیدام كردین برنامه بعدیتون چیه؟

منظورم از این پست چرت و پرت های خودم نبود منظورم اینه بیاین اینو زندگی كنیم

تا حالا به یه عشق واقعی فك كردین؟

یه چیزی كه حقیقت محض باشه نه یه وهم پوچ!

یه وقتایی یه جرقه هایی توو دلتون زده میشه كه انگار میخوان به یه سمت و سوی خاصی هدایتت كنن و انگار میخوان زندگیتو كاملا زیر و رو كنن!

منظورم دقیقا نقطه ی عطف زندگیه!

جرقه ای كه همچین یهویی ذهنو قلب و آروم و قرارتو باهم آتیش میزنه!

خیلی جالب بود برام این كه عشق میتونه واقعیت باشه نه یه دروغ چرت واسه خر كردن طرف مقابل یا حتی خودمون!

دیشب فهمیدم چقد فرهاد و مجنون عاشق نبودن و چقد عاشق و شوریده و دیوونه بودن میتونه جذاب باشه!

شاید من یه روز واقعا عاشق شم مدل همین حرفایی كه دیشب شنیدم و اون روز با تمام وجود و روح و قلب و جونم از تمام دردای عشقم لذت خواهم برد و باهاشون زندگی شیرینی برای خودم خواهم ساخت.

دیشب فهمیدم همه ی كسایی كه نسبت بهم ادعای عاشقی كردن و همه ی كسایی كه نسبت بهشون این ادعا رو داشتم در اصل دروغ بوده و هوس و نیازی بیش نبوده!

دیشب به این رسیدم كه آدم وقتی واقعا عاشقه كه اون كسی یا چیزی كه عاشقش شده براش قداست داشته باشه نه غیرت داشته باشه!

این قصه عجیب به دلم نشست و عجیب روحمو آتیش زد!

كسی كه خودتو توو بغلش تصور میكنی عاشقش نیستی این نیازته!نیاز به بودنش در كنارت!نیاز به گرفتن دستاش به عنوان حامی عاطفی یا هرچی!

اوریانا فلاچی توو كتاب نامه به كودكی كه هرگز زاده نشد میگه من عاشق بابات نبودم من فقط باباتو تحسین میكردم! و این قصه ی ۹۸ درصد عشق های امروزه!

دوستم گفت كه آره میدونم اون رله ولی من میخوامش من خودشو میخوام نمیخوام كه باهاش باشم یا رل بزنم لطفا هی بهم نگین ولش كن دیگه بهش فك نكن

یكی از دوستام یه ویس از دوستش پلی كرد كه داشت درمورد عشقش حرف میزد و عشقش رو آن چنان پاك و مقدس گونه و بی همتا توصیف میكرد كه از توصیف اون میشد عاشق معشوقش و صدهزار بار بیشتر عاشق خودش شد!میگفت واسه من وصال مطرح نیست و وصال واقعا چیز كمیه برام من میخوام خودش بشم و حتی اگه بهش برسم بازهم یه مانع و هایل(شایدم حایل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه سیار روستایی سرخه معلم